از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ...

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ...

طبقه بندی موضوعی

ازدواج، افسانه ای دست نیافتنی!

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۲ ق.ظ

در شهر ما مردم، ساده زندگی می کنند. مردان کار می کنند تا نانی به کف آرند و به غفلت ندوند، زنان هم. دست آورد های زندگی به گرانی گراییده و زندگی معنایی دیگر یافته. پسران در کف شهر به دنبال کار و دختران در منزل مشغول ترشی خوردن! پدران و مادران نیز چرخ سریع زندگی را روغن می زنند تا سریع تر بچرخد.

گویند در افسانه های باستان، پسران وقتی احساس مردی می کردند با همکاری دوستان و آشنایان و خانواده با دبدبه و کبکبه، سینه سپر می کردند و به خواستگاری دختر می رفتند؛ و او نیز که چندی بیش منتظر نمانده بود ضرب العجل با اجازه ی پدر و مادر و عمه و عمو و خاله و دایی و ... بله گفتنی می کرد و فرآیندی به نام ازدواج آغاز می شد!

اما امروز که گویند جامعه مُدِرنیزاسیونیسم کرده به دنبال ماشینیزاسیون شدن انسانها که به آنها روبات های هوشمند نیز می گویند- گفتند فرآیند ازدواج را نیز باید به صورت باکِلاسیزِیشِن انجام داد و زشت است که ابتدای زندگی مشترک به اندازه ی کل عمر خرج نشود! این بود که پسرهای بی کار (ببخشید به دنبال کار) وقتی انگیزه ی مرد بودن را در خود می یافتند سالها به کار و تلاش مشغول شده و در حالت تجرد با سرد و گرم دنیا می ساختند تا بتوانند به آرمان و آرزوی خود برای امر خطیر ازدواج دست یابند و یک زندگی آبرومندانه را آغاز کنند.

اخیرا باستان شناسان اعلام نمودند به مدارک بسیار مهمی از زندگی انسانهای اولیه دست یافته اند و این مدارک حاکی از آن است که احتمال دارد این افسانه واقعا حقیقت داشته باشد. آنها ادعا کرده اند در کوزه ای بسیار قدیمی که در جنوبی ترین قسمت دانشگاه صنعتی شیراز زیر زمین یافته شده صداهایی بیرون می آید که گویی گفتگوهای رسم سنتی خواستگاری در افسانه ها را می رساند.

امروزه اگر پسری به خودش جرأت داد تا از دختری یاد کند پدر و مادر دختر گویند چه داری و پسر آب دهان قورت داده و می گوید 2تا خانه و 3تا ماشین بیش ندارم و ماهانه 10میلیون بیشتر حقوقم نیست. پدر ابرو در هم کشیده پسر را با اُردَنگی به بیرون از منزل هدایت میکند و دختر نیز در حال انتظار، مشغول خوردن ترشی می شود!

ببخشید! فراموش کردم صداهای درون کوزه را بگویم:

-         خوب بگو پسرم چی داری که آمدی خواستگاری؟ [از مطالعه روی این صدا مشخص شد فردی سبیل کلفت کوتاه قد به طول 1.5متر و عرض شکم 95سانتیمتر صحبت میکند.]

-         والا چی بگم. فقط یه الاغ جوون و دیگر هیچ ...

-         خوب شغلت چی هست؟

-         هنوز کاری پیدا نکردم. ولی مش سلیمون یه قولایی بهم داده برم وردستش. توکل به خدا ازدواج که کردیم حل می شه.

-         بله پسرم. درمورد دین و ایمونت هم تحقیقات گسترده ای تو اینترنت!!! و کوچه و محل کردیم. کارِت درسته مثل اینکه. امیدوارم خوشبخت بشید. مبارکه!

به امید اینکه جوان ها بتوانند ساده و بی تکلف ازدواج کرده و خوشبخت شوند. حتی شما دوست عزیز ... (البته اگر مجرد هستید!)

۹۱/۱۲/۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی