زبان ها بلندگو و دلها خفقان است
یا مولا! به دلم دردی نیست، که از آن ناله ی تو آه خوشی سر بدهد. میل همراهی نیست. رغبت آب شدن در کف رسوایی نیست. به سرم نیست هوایی که از آن تازه شود روح تنم. چه کنم حرف دگر راه ندادم به سرم.
یا مولا! به دلم دردی نیست، که از آن ناله ی تو آه خوشی سر بدهد. میل همراهی نیست. رغبت آب شدن در کف رسوایی نیست. به سرم نیست هوایی که از آن تازه شود روح تنم. چه کنم حرف دگر راه ندادم به سرم.
چه کنم! باز زبان ها بلندگو، و دلها خفقان است. همه جاها سخن است از مه رویت، ولی راه ...، نگران است. از پس کوچه ی غیبت، همه غربت به ملامت ببرم یاد. سلامت برسانم به جهانی که همه تشنه ی خشکی ظهورت در کف آب ببینم گل رویت نگهت رو به جوانیست که در اوج غرور و عظمت در پس تاریکی شب لب به عبادت بگشاید، برود صبح جهادی بکند در قدم راه عبورت، گره ای باز کند از دل مردم. مردمی کو بنماید به دعا نذر ظهورت. چه قَدَر عشق نشانند به مسیری که در آن ظلم و ستم راه ندارد خستگی گاه ندارد هیچ مردی هدف قدرتِ با جاه ندارد و در آن فسق و فجور، فرصت اشباه ندارد. امید است تلاشی بشود ... که دگر سعی و خطا در پس ظلمت به حقیقت به هدف راه ندارد.
منتظر کیست؟ کسی هست؟ فریاد رسی هست به فریاد امامم برسد؟ ... نی به فریاد امامم، بل بگیرد دستی، که لیاقت دارد. این همه ندبه که خواندیم کجا رفت؟ وسط معرکه ی هو و هوا، هوس و عشوه و جاه، طلب کردن و آه ... زِ تظاهر و ریا. به خودم هستم و ماه. نکند راه به جایی نبرم. به تمدن به سپاه، به بزرگیِ خدا به همان ملتِ غیرت به همان مردم پر شور و سراسر تقوا. به همان عزت و آن حشمت و آن دید و بزرگی نگاه. نکند سیر شوم. نکند در پس یک لقمه ی ناقابل، نشنیده بگیرم، آهِ صدای دخت مظلوم مسلمان را.
پشت ابرِ آسمان، خورشید رویت می شود حس. نقل قولی زِ عزیزیست، تو کجایی گل نرگس؟ تو کجایی که ببینی که همه پیر و جوان، شمشیر و سنان، برافراشته اند از دل و جان، بکوبند بر پیکره ی ظلم و ... فغان! شرم دارم . نگهم در نگهت سنگین است. تو حضورت به جهان تضمین است. تو خودت می بینی. تو خودت می دانی. آری آرمان گرایی به عزلت بگرایید و حقیقت جای خود را به واقعیت ها داد. ولی نه، روح یاران، قوی تر شده آقا، و باید برسانند صدایت، که گیرایی آن، ز ادای قول هر رسانه ای بیشتر است ... ایها الناس ظهور نزدیک است.